یوردداش yurddaş

بو بلاگ آذربایجانلیلارین و ایراندا یاشایان باشقا تورکلرین دیل ، تاریخ ، مدنیت ، فولکلور و انسانی حاقلاری ساحه سینده چالیشیر .

تشکیل انجمن آذربایجان و نشر مجله " وارلیق " (۴)

+0 بَگَن (Bəyən)

 Image result for ‫اولین شماره وارلیق‬‎

                       تشکیل انجمن آذربایجان و نشر مجله " وارلیق " (۴)

                                                   از  کتاب

                                        " خاطرات من و پدرم "

                                            دکتر جواد هئیت

      

در اوایل حکومت بختیار، جمعیت و گروه‌هایی تشکیل می‌شد، حزب توده هم علناً شروع به‌فعالیت کرد‌. من با عدّه‌ای از آذربایجانی‌‌های آشنا انجمن آذربایجان را در تهران تشکیل دادیم‌. در جلسه عمومی که در باشگاه ایران جوان تشکیل شده بود‌ با آن که همه آذربایجانی بودند سخنرانان به‌عادت قدیم و ندانستن زبان ادبی تُرکی به‌زبان فارسی صحبت می‌کردند و در اعتراض به‌این مسئله گفتم: «تنها مشخصه‌یِ بارز ما در بین سایر هموطنان ایرانی، زبان ماست‌. اگر می‌خواهید در این انجمن که رنگ فرهنگی دارد، به‌فارسی صحبت کنید می‌توانید در جمعیت‌هاییکه از نظر عقاید سیاسی هم با شما نزدیک است و اخیراً در تهران تشکیل شده، شرکت کنید و در آنجا پیشنهادهایتان را به‌فارسی بدهید‌. ما همه ایرانی هستیم و با عشق ایران زندگی می‌کنیم. ولی هر قوم و منطقه‌ای از ایران ما ویژگی‌هایی دارد که برای مامحترم و مقدس است‌. ویژگی اصلی ما آذربایجانی‌ها زبان تُرکی است و ما باید بین خودمان تُرکی صحبت کنیم‌.»

صحبت‌‌‌های من از طرف اکثریت حاضرین استقبال شد ولی چند نفرکه تحت تأثیر فرهنگ واقعاً طاغوتی شوونیستی زمان پهلوی قرار داشتند و جعلیات فرهنگی کسروی و عمال فرهنگی گذشته را طوطی وار حفظ کرده بودند و ترکی را زبان کمونیستی و تجزیه‌طلب‌ها می‌دانستند از سخنان من خوششان نیامد. ولی چیزی هم در آنجا نگفتند‌، همان شب برادرزاده‌ام اعظم به‌من تلفن کرد و گفت: «عموجان شما امروز در انجمن آذربایجانی‌ها در سخنانتان از تجزیه ایران و استقلال آذربایجان صحبت کرده اید؟ چون الآن فهیمه خانم، دختر آیت‌الله خمینی به‌من تلفن کرد و گفت خیلی ناراحت شده که چرا دکتر جواد هیئت، فرزند مرحوم میرزاعلی هیئت چنین سخنانی را ایراد نموده است» و گفت :" اگر آقا (آیت الله خمینی) بشنوند، خیلی ناراحت می‌شوند‌." بعد اضافه کرد:" ما خانواده شما را می‌شناسیم و احترام می‌گذاریم، اما در برابر چنین سخنانی نمی‌توانیم سکوت کنیم‌.".

اعظم که با شوهرش آقای تافته مدت‌هاست در تلویزیون ایران کار می‌کنند‌. در زمان حیات برادرم مدّتی با فهیمه خانم و شوهرش در یک آپارتمان بودند و با هم رفت و آمد داشتند. گفتم:« چه کسی به‌او چنین دروغی را گفته‌، اگر کسی چنین حرفی را در آنجا می‌گفت من او را از سالن بیرون می‌کردم‌. چطور ممکن است من چنین چیزی را بگویم‌. من کل ایران را مال خودم و خودمان می‌دانم و خودم و خانواده‌ام هم در تهران زندگی می‌کنیم‌، آیا عقل سلیم این را قبول می‌کند؟» بعد گفت:« اجازه بدهید من تلفن شما را به‌فهیمه خانم بدهم تا خودش با شما صحبت کند و رفع سوء تفاهم شود‌.» گفتم البته‌.

بعد از چند دقیقه فهیمه خانم به‌من تلفن کرد و حرف‌‌های اعظم را بازگو کرد من هم آن چه را به‌اعظم گفته بودم برای او تکرار کردم و گفتم:« پدرمرا والد محترم شما خوب می‌شناخت‌. ما در مکتب او تربیت شده و پیرو پدرمان علی هیئت هستیم و خداپرستی ، وطن خواهی و ملّت دوستی را از او آموخته‌ایم‌.» من ضمن دفاع از کشورم از زبان مادری‌ام هم دفاع کردم و می‌کنم و معتقدم کشور ما باید مانند سوییس در خاورمیانه باشد، تا همه اقوام به‌هر زبانی صحبت می‌کنند از جان و دل کشورشان را دوست بدارند و از او دفاع کنند‌.» بعد از هویت راویان پرسیدم، ولی ایشان در این باره چیزی نگفت‌. البته من حدس می‌زدم از طرف چه کسانی این شکایت و تهمت و سخن چینی انجام شده است!  در آن مجلس مهندس ناصح ناطق و اطرافیانش حضور داشتند‌. مهندس ناطق هم خودش را آذربایجانی متعصب معرفی می‌کرد و هم دشمن زبان مادری‌اش تُرکی بود!

در روز‌های پیروزی انقلاب اسلامی که همه چیز به‌هم خورده و عدّ‌ه‌ای فراری و عدّ‌ه‌ای دستگیر و عدّ‌ه‌ای مقتول شدند، من برای تأمین امنیت جان بیماران بیمارستان شهربانی از وجود آیت الله هشترودی و آیت الله لاهوتی استفاده کردم‌. او مرا می‌شناخت و با داماد ما سرهنگ تیمور ایران‌نژاد نسبت فامیلی داشت‌. من به‌ستاد او در باغ شاه رفتم و شش پاسدار برای کشیک بیمارستان از او گرفتم‌. بعد آیت الله هشترودی را دوباره به‌بیمارستان دعوت کردم‌، در این موقع بعضی از عناصر تود‌ه‌ای که تا آن موقع در لباس نظام بودند و کسی از افکار آن‌ها باخبر نبود، شروع به‌شیطنت و شرارت نمودند‌. آیت الله هشترودی برای آن‌ها سخنرانی کرد و گفت: «انقلاب اسلامی است نه کمونیستی و من با صدای بلند می‌گویم این بیمارستان نه تنها پناهگاه ما مخالفین شاه بوده و در مدت بیماری و در روز‌های گرفتاری که در بخش جرّاحی این بیمارستان بستری بودیم به‌بهترین و انسانی‌ترین وجه از ما پرستاری شده است‌.

در همان روزها در بهشت زهرا هم چریک‌های  مجاهدین اجتماع کردند و در سخنرانی‌‌هایشان از کل پرسنل جرّاحی به‌عنوان حق شناسی تعریف کردند و دسته گلی هم به‌بیمارستان آوردند‌.

در آن روزها کُمیسیون‌هایی برای تهیه پیشنهادها تشکیل می‌شد که در قانون اساسی جدید گنجانیده شود‌. من، مرحوم دکتر حمید نطقی، دکتر حسینقلی کاتبی از طرف انجمن آذربایجان در کُمیسیونی که در باشگاه تهران تشکیل می‌شد، شرکت می‌کردیم و بعد از دادن توضیحات لازم، پیشنهاد کردیم که:« زبان ترکی، کردی، عربی هم در مدارس این مناطق تدریس و زبان رسمی شناخته شود‌. البته زبان فارسی هم مثل گذشته زبان مشترک همه ایرانیان باقی بماند‌.»

متأسّفانه در تهیه قانون اساسی جدید هیچکدام از گردانندگان انجمن ما نبودند، در مجلس مؤسسان هم همین‌طور‌. معهذا چون در اوایل انقلاب جو آزادیخواهی حاکم بود، در قانون اساسی در ماده 15 و 19 نیم بند برای زبان‌‌های فوق و منطق‌های حقوقی گنجانیده شد که آن هم متأسّفانه بعد از 28 سال پیاده نشده است‌.

در ماده 15 قانون اساسی ضمن تصریح رسمیت زبان فارسی گفته شده است که در مناطقی که زبان محلی غیر از فارسی است، مردم می‌توانند زبان و ادبیّات  خود را هم در مدارس و در کنار زبان فارسی تدریس نمایند.

تدریس در مدارس، یعنی آموزش و پرورش وظیفه‌ی دولتی است نه خصوصی‌. مگر زبان‌‌های غیرفارسی مانند انگلیسی، فرانسه و آلمانی، روسی و حتی اَرمنی و زبان‌‌های مردم قدیم را مردم به‌طور خصوصی در مدارس تدریس می‌کنند؟ با وجود این بعد از گذشت 28 سال از پیروزی انقلاب به‌علت وجود عدّ‌ه‌ای پان ایرانیست و نفوذ آن‌ها در دستگاه هنوز این ماده قانون اساسی هم پیاده نشده و کسی جرئت پیاده کردن آن را نداشته است‌.زیرا هر کس بخواهد برای تدریس زبان تُرکی در مدارس آذربایجان اقدام کند به‌عنوان پان‌تُرکیست و یا عامل و جاسوس ترکیه مورد تعقیب قرار می‌گیرد‌.

بعد از پیروزی انقلاب ضمن تشکیل انجمن آذربایجان با عدّ‌ه‌ای از دوستان آذربایجانی از قبیل دکتر نطقی، دکتر محمدعلی فرزانه، حسن مجیدزاده (ساولان) ، منظوری خامنه‌ای، تیمور پیرهاشمی، دکتر کاتبی و دکتر حسن اغنامی‌و.‌.‌.‌. که همه عضو انجمن آذربایجان بودند در منزل ما جمع شدیم تا مجله‌ای را به‌ترکی و فارسی انتشار دهیم که  ناشر افکار ما و انجمن باشد‌.

در این موقع سهند (بولود قاراچورلو) شاعر بلندمایه ما با انفارکتوس قلبی فوت کرد‌. من پیشنهاد کردم نام مجله را "وارلیق" بگذاریم‌. همه قبول کردیم و شروع به‌جمع آوری مقاله و پول برای هزینه و نشر مجله نمودیم.شماره اوّل آن را در اردیبهشت 1358 منتشر کردیم‌. اوّل قرار بود کار‌های اجرایی و چاپخانه را آقای فرزانه انجام دهد‌. ولی در عمل مشاهده شد که ایشان کارش زیاد است و وقت کافی برای این کار ندارد‌. لذا خودم به‌چاپخانه رفتم و همه‌ی کار‌های اجرایی را به‌عهده گرفتم‌.

مجله‌ی وارلیق مجله فرهنگی است و من بعد از انتشار اوّلین شماره مجله، برای گرفتن امتیاز آن اقدام کردم‌. بعد از دو ماه امتیاز آن در زبان تُرکی و فارسی به‌نام من صادر شد و ما هم هیئت تحریریه‌ای از دوستان : آقایان دکتر نطقی، فرزانه، ساوالان، پیرهاشمی، منظوری خامنه‌ای، صمد سرداری‌نیا (از تبریز) و‌.‌.‌. انتخاب و شروع به‌کار کردیم‌. قرار شد دکتر نطقی سرمقاله‌ها را بنویسد، من هم سلسله مقالاتم را درباره تاریخ ادبیّات  آذربایجان تهیه کنم‌. آقای فرزانه هم بیشتر درباره فولکلور ما مقاله بنویسد‌.