یوردداش yurddaş

بو بلاگ آذربایجانلیلارین و ایراندا یاشایان باشقا تورکلرین دیل ، تاریخ ، مدنیت ، فولکلور و انسانی حاقلاری ساحه سینده چالیشیر .

ناسیونالیستهای فارس و بنای پاسارگاد

+0 بَگَن (Bəyən)

                         

  Image result for ‫سجده بر بنای پاسارگاد‬‎

                           ناسیونالیستهای فارس و بنای  پاسارگاد

                  آیا بنای پاسارگاد می تواند مقبره کوروش باشد ؟! 

                            حسن راشدی : 4 / 8 /1395

آچیقلاما : 

من دؤرد گوندور چالیشیردیم بو مقاله نی بو وئبلگدا پایلاشام آمما نه ایش گؤرموشدولرسه اولموردو ؛ آمما بو گوندن اولدو !

ناسیونالیستهای  فارس زبان ایران ظاهرا روز هفتم آبان را روز بزرگداشت کوروش نامیده اند . به نظر می رسد این نوع نامگذاری  برداشت از ابتکار فعالین حرکت ملّی و هویت طلبان آذربایجان در نامگذاری اولین پنجشنبه و جمعه تیر ماه هر سال به عنوان " روز تولّد بابک خرمدین " باشد که در سالهای 1379 الی 1384 و تا زمانیکه نیروهای ویژه مانع برگزاری آن شدند ، مراسم با شکوهی در این روزها با شرکت صدها هزار نفر از ترکان سراسر کشور در قلعه بابک واقع در نزدیکی شهر کوچک کلیبر در آذربایجان شرقی برگزار می شد و این جمعیت انبوه با بالاترین فرهنگ ، رفتار ومنش خود در کنار برگزاری نمایشگاه کتاب، اجرای  تئاتر ،قصه گویی و شعرخوانی به زبان ترکی و نواختن موسیقی و اجرای رقص آذربایجانی و برنامه های فرهنگی و متنوع دیگر ، خواستار اجرای اصل 15 و 19 قانون اساسی و تحصیل به زبان ترکی آذربایجانی و اجرای عدالت در تقسیم امکانات کشور به نسبت جمعیت ملل و اقوام کشور ، از جمله جمعیت ترکان در ایران می شدند.

چند سالی است که ناسیونالیستهای فارس نیز با الهام از نامگذاری روز تولد بابک ، روز هفتم آبان را روز بزرگداشت کوروش اعلام کرده و در این روز در استان فارس و در اطراف بنایی که به پاسارگاد و قبر کوروش مشهور است جمع شده ارادت و محبت و حتی بندگی خودرا به کوروش به نمایش میگذارند ؛ چرا که هستند عده ای، نه تنها کوروش را نویسنده و مبتکر اولین قانون حقوق بشر روی زمین می دانند و در چند سال گذشته سخنان باصطلاح حکیمانه و قصاری که ازاستوانه گلی و نیمه مخدوش کوچک وی برداشت کرده و در سایتها ، وبلاگها و کانالهای تلگرامی و دیگر رسانه های دیجیتالی نقل کرده اند که در صورت جمع آوری و تبدیل آن به کتاب ، ممکن است با فرهنگ دهخدا و یا حداقل با فرهنگ معین برابری کند بلکه اورا پیغمبری می دانند که بر شرق و غرب عالم  حکم میرانده و لازم میدانند سر سجده بر خاک مزارش گذاشته بر وی بندگی کنند!  

  Image result for ‫سجده بر بنای پاسارگاد‬‎                                       

    این در حالی است  که  بنایی که به نام مقبره کوروش در پاسارگاد مشهور  است نمی تواند  قبر کوروش هخامنشی باشد!  قبر کوروش که گفته می شود در پاسارگاد است ، افسانه ای بیش نمی تواند باشد ؛ زیرا  آنچه که امروز به قبر کوروش مشهور است در کتاب تاریخی "نزهت القلوب "حمداله مستوفی مورخ قرن هشتم هجری ( 735 قمری)، سفرنامه سیاح مشهور عرب ابن بطوطه (725 هجری قمری ) و دیگر سیاحان و مورخان قرون گذشته  و در میان مردم محل به " مقبره مادر سلیمان" مشهور بوده که در دوره پهلوی اول آنرا به نام  "مقبره کوروش " به مردم معرفی کردند !

  پاسارگاد به چندین دلیل نمی تواند مقبره کوروش باشد که به سه تا از آنها اشاره می شود  :

     1-  کوروش در جنگ با ماساژتها ، یعنی با ترکان  ماقبل میلاد مسیح ، به دست ملکه توموروس ‘ بانویی که رهبری و پادشاهی ترکان ماساژت را به عهده داشته کشته می شود ، محل کشته شدن کوروش طبق روایت هرودوت مورخ مشهور یونانی، شمال رودخانه آراکس ( آراز = ارس ) بوده ، ولی "پیر نیا " مورخ ایرانی دوران پهلوی بر هرودوت ایراد گرفته و محل کشته شدن وی را نه شمال رود ارس ‘ بلکه شمال رود جیحون می داند ؛ با توجه به نوشته های تاریخی هرودوت و پیرنیا ‘ و تاکتیکهای جنگی  قرون گذشته و حتی کنونی  ‘  اصولا در جنگ، فرمانده کل قوا در پشت و منتها الیه لشگر و مسئول فرمان حمله و تنظیمات قواست ؛ وقتی درجنگی فرمانده کل قوا (کوروش ) کشته می شود ، یعنی شکست کامل لشکر مهاجم و نابودی کامل قوای مهاجم که نتیجه اش جز  از بین رفتن روحیه مقاومت سربازانی که احتمالا از جنگ جان سالم بدر برده اند و پا به فرار گذاشتن کسانی که  کشته نشده اند  نیست !

      در موقعیتی که کوروش کشته می شود و سرش از تنش جدا می شود و به دست ملکه تومروس می افتد ، کدام سرباز زنده مانده و روحیه باخته پارس و با کدام  جرئت می تواند  جسد بدون سر کوروش را از میان سربازان فاتح تومروس پیدا کند و کشان-کشان از میان آنها خارج  کند و تا پاسارگاد شیراز ببرد؟!

     2- اگر کوروش در شمال ارس کشته شده باشد فاصله این مکان تا پاسارگاد به بیش از 1500 کیلو متر و اگر در شمال رود جیحون کشته شده باشد به بیش از 2000 کیلومتر می رسد ،فرض کنیم سرباز پارس با روش و ترفند خاصی که بر کسی روشن نیست  جسد کوروش را از میان لشگر پیروز ترکان ماساژت بیرون آورده باشد،  در آن زمان این فاصله 1500 یا 2000 کیلومتر را همراه باجسد  با چه وسیله و سرعتی  تا پاسارگاد طی کرده که سربازان پیروز ماساژت نتوانستند  وی را تعقیب کنند و سرباز پارس با خیال راحت جسد کوروش را تا پاسارگاد برده و در طول این مدت  جسد هم متلاشی نشده است ؛  بطور متوسط هر انسان با پای پیاده و یا با اسب و الاغ در حالت نرمال در یک ساعت می تواند 6 کیلومتر راه طی کند و اگر فرض کنیم سرباز پارس روزی 10 ساعت راه طی کرده باشد و  اگر جنگ در شمال رود ارس اتفاق افتاده باشد   حداقل  مدت 25 روز و اگر جنگ در شمال رود جیحون اتفاق افتاده باشد حد اقل 33 روز طول می کشیده که این سرباز بدون استراحت ‘ جسد را به پاسارگاد ببرد که در این مدت جسد کاملا متلاشی می شده است  .

     3- کوروش دین زرتشتی داشت و در آیین زرتشت اجساد مردگان را دفن نمی کردند ( زرتشتیان تا چندی پیش هم  مردگان خودرا دفن نمی کردند ؛ الان از  روش مدرن برای توجیه مسئله استفاده می شود ) و اجساد مردگان را بر بالای تپه ها می گذاشتند تا طعمه پرندگان گوشتخوار و درندگان شود ؛ ( تپه ای در غرب شهر یزد در گذشته مختص مردگان زرتشتیها بوده است ) چرا که معتقد بودند جسم مرده نجس است و با دفن شدن ، خاک پاک  را هم نجس می کند؛ حال اگر بر فرض محال این جسد به پاسارگاد هم آورده شده باشد ، جسد کوروش طبق آیین زرتشت نمی توانست دفن شود و مقبره ای هم برایش ساخته نمی شد!

     لذا  بنای پاسارگاد به هیچوجه نمی تواند مقبره کوروش باشد و اگر مقبره مادر سلیمان هم نباشد مکان مقدسی برای مسلمانان محل بوده که به " مقبره مادر سلیمان " مشهور بوده است .  

 مرگ کوروش به روایت هرودوت:

     "کوروش بعد از فتح بابل به قصد جنگ با  ماساژتها  ‌‌عازم آن دیار می شود .هرودوت می نویسد که در آن هنگام،زنی به نام تومیریس،ملکه ماساژتها بود و پس از درگذشت شوهرش بر تخت سلطنت نشسته بود.کوروش برای او پیامی فرستاد  و وانمود کرد که طالب وصلت با اوست.اما پاسخ مطلوبی دریافت نکرد.زیرا ملکه می دانست که قصد کوروش ازدواج با او نیست،بلکه تصرف قلمرو وی می باشد. پس کوروش به جنگ پرداخت و پس از عبور از رود " آراکس " ‘ تاخت و تاز خود را در سرزمین ماساژتها آغاز کرد. پیش از  نبردی که با گروهی از ماساژتها رخ دهد  پسر تومیریس به نام سپارگاپیس نه در میدان جنگ و مبارزه جنگی ‘ بلکه در ترفندی فریبکارانه به دست پارسیان اسیر شد ؛سپارگاپیس از کوروش درخواست کرد  که غل و زنجیر را از او بردارند تا لب به سخن گشاید .  به محض اینکه دستانش آزاد شد خود را از شدت ننگ و عار اسیر شدن کشت !   ملکه که از نصیحت کوروش برای پرهیز از جنگ نا امید شده بود و از کشته شدن پسرش نیز آگاه شد به سوی جنگ شتافت و در نبردی بسیار سخت و خشن،سرانجام ماساژتها غالب آمدند و بسیاری از سپاهیان پارس کشته شدند و کوروش هم در آن جنگ کشته شد.

      ملکه‘ به تلافی اصرار کوروش به جنگ و خونریزی و کشته شدن پسرش،سر کوروش را در خیکی پر از خون فرو برد و گفت که  " ای خونخوار سیری ناپذیر ؛ آنقدر بخور تا از خون سیر شوی !"